روزنامه جوان نوشت: گرچه برای آنان که فتنه ۸۸ را درک کردهاند، چنین ادعایی در حکم مطایبه مینماید، اما مروری مستند بر آنچه وی در آن دوره بدان دست یازید، مفید به نظر میرسد. در مقال پی آمده، پارهای داوریها در این باره، مورد بازخوانی قرار گرفتهاند.
هیچ مانعی را سر راه نمیپذیرفت، چه قانون باشد، چه حقوق دیگران
سیدمحمد موسوی خوئینیها از دوران تحصیل در حوزه علمیه قم با اکبر هاشمی رفسنجانی آشنا شد و در دوران مبارزه با وی الفت یافت. رابطه آن دو در ادوار نهضت و نظام اسلامی، فراز و فرودهای فراوان یافت و همگراییها و واگراییهای متعددی را شاهد بود. با این همه خوئینیها و هاشمی در واپسین دوره از حیات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، به اتحاد موضع سیاسی رسیده و در سویه اصلاحطلبان تعریف میشدند. خوئینیها، اما در دومین سالگرد هاشمی، ملاحظات قبیلهای را وانهاد و سیاستورزی وی به ویژه در انتخابات را اینگونه به روایت و تحلیل نشست:
«وجه منفی رویکرد آقای هاشمی این بود که در مسیر هدفش، اگر معتقد بود کاری باید انجام شود، دیگر هیچ مانعی را سر راه نمیپذیرفت، چه این مانع قانون باشد، چه اشخاص و حقوق دیگران. هر حقی را در قبال این حقی که معتقد بود باید زنده کرد، نادیده میگرفت. من بشخصه یکی از مواردی که بارها با ایشان صحبت میکردم، بحث قانون بود. ایشان معتقد بود کار باید راه بیفتد، برای راه افتادن کار میشود قانون را دور زد... در سال ۷۶ ما اطمینان خاطر جدی نداشتیم که حتماً آقای خاتمی رأی دارد، ولی میخواستیم هرکس به همان میزان که رأی دارد، شناخته شود و یک انتخابات آبرومندی برگزار شود. برای همین به ایشان گفتیم پرسوجو کنید ببینید اگر تمایل به یک فرد دیگری هست، از آنجا که آقای خاتمی هم دنبال پست و مقام نیست، کنار بکشد... آقای هاشمی در پاسخ گفت اتفاقاً من با آقای خامنهای اینجا اختلاف نظر دارم، آقای خامنهای نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند و هرچه مردم بیشتر بیایند بیشتر تأیید نظام است، اما من میگویم آقا، شما بگویید نظرتان چهکسی است، ما همه میرویم کار میکنیم که همان بشود... آقای هاشمی معتقد بود بالاخره یک رئیسجمهور لازم داریم، آقای خامنهای بگوید چهکسی بشود یا با هم توافق کنیم که چه کسی بشود، ما تلاش میکنیم که همان بشود... تعبیر عملگرا برای ایشان خیلی تعبیر درستی بود. این روزها برای پیادهسازی یک نگاه، تعبیری به اسم مهندسی انتخابات بهکار میبرند. آقای هاشمی آن زمان را در نظر بگیرید با آن روابط و امکانات و قدرت، نه آقای هاشمی سالهای آخر را. آقای هاشمی آن زمان میتوانست انتخابات را طوری مهندسی کند که آن نتیجهای که میخواهد گرفته شود. البته ممکن هم است که آن نتیجه گرفته نشود، یعنی تضمینی نبود، ولی او دنبالش میرفت....»
او چرخش قدرت در سطوح بالای نظام را «پرهزینه» کرد
القصه، موضوع سخن در باره رفتارسنجی هاشمی رفسنجانی در وقایع پس از انتخابات ۸۸ و میزان تلاش وی برای فروکاستن از تفرقه و کشمکش بود. گرچه به ظاهر این اتفاق، از مناظره محمود احمدینژاد با میرحسین موسوی آغاز شد، اما علیالاصول پیش از مناظره نیز هاشمی رهبری کلان تبلیغات انتخاباتی موسوی را پذیرفته بود. این امر موجب میشود تا بپذیریم که حتی اگر احمدینژاد بر خلاف توصیه رهبری، به هاشمی و فعالیتهای اقتصادی فرزندانش نیز اشاره نمیکرد، او باز هم یک طرف دعوای انتخابات میشد، چنانکه عباس سلیمی نمین، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بر این باور است:
«آقای احمدینژاد در مناظره، از تخلفات برخی از اعضای خانواده آقای هاشمی نام برد. البته موسوی هم از برخی دولتمردان دولت نهم اسم برد، اما صحبتهای او ایجاد تنش نکرد، چراکه افرادی که موسوی از آنها نام برد، پشت سرشان تشکیلاتی وجود نداشت، اما این بهانهدهی آنجایی جدی شد که آن نامه از سوی آقای هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبری منتشر شد. به طور مسلم جامعه میتواند از آقای هاشمی سؤال کند، فرض کنیم که شما مظلوم واقع شدید و آقای احمدینژاد هم نسبتهای ناروایی به خانواده شما داد، اما آیا خانواده شما مهمتر است یا مصالح کشور؟ قطعاً پاسخ مصالح کشور است، اما در این آزمون آقای هاشمی چه چیزی را ترجیح داد؟ بر فرض اینکه همه فرزندان آقای هاشمی در فعالیت اقتصادی پاک و منزه باشند و ایرادی هم به آنها وارد نباشد، ایشان میتوانست پس از انتخابات این مسئله را پیگیری کند. این خانواده از امکانات و رسانههای مختلف برخوردارند و پاسخ دادن به یک اتهام، برایشان چندان دشوار نیست، اما آقای هاشمی پیش از انتخابات نامهای خطاب به رهبری نوشت که این نامه چند کارکرد داشت. کارکرد اول آن این بود که به معاندین نظام نشان داد، تنشهای انتخاباتی از سطح نامزدها به بالاترین سطح مدیریتی کشور رسیده است. ایشان به بهانه و با پوشش دفاع از خانواده، این اقدام را صورت داد، اما نتیجه آن پر هزینه کردن چرخش قدرت بود، در حالی که باید این نامه را خطاب به احمدینژاد یا قوه قضاییه مینوشت و این موضوع ربطی به مقام معظم رهبری نداشت. یکی از خطاهای استراتژیک آقای هاشمی این بود که به دشمن آگاهی داد شکافی که در جامعه در زمان انتخابات ایجاد شده، فقط بین نامزدها و احزاب نیست و بین او و رهبری نیز مسائلی بروز کرده است. حضرت امام (ره) راست میگفتند که اگر بین شما مشکلی ایجاد شود، کشور دچار مشکل خواهد شد. یعنی امام این موضوع را پیشبینی کرده بودند و توصیه داشتند بهگونهای عمل کنید تا دشمن سوءاستفاده نکند، هرچند اختلاف فکری امری عادی بود. به هر حال آقای هاشمی میدانست که رهبری مخالف این حرکت بوده، اما نوک پیکان این نامه را متوجه ایشان کرد که این ظلم است. منطق چنین نامهای قابل فهم نیست، مگر اینکه بپذیریم که هاشمی به دنبال مظلومیت فرزندان خود نبوده، بلکه خواستار توقف چرخش قدرت بوده است. اگر این نکته را بپذیریم که البته قرائن هم آن را اثبات میکند که هاشمی عدم تمایل خود را به چرخش قدرت نشان داده بود. این عدم اعتقاد را اطرافیان ایشان هم در محافل خصوصی یا محافل عمومی، درباره تغییر قانون اساسی مطرح کرده بودند....»
واکنشها به نامهای که اولتیماتوم آشوب داشت
نخستین نشانههای رفتار آرامبخش هاشمی در انتخابات ۸۸، ارسال نامهای به رهبر معظم انقلاب بود که در آن «اولتیماتوم آشوب» وجود داشت! مضمون این نامه که بعدها به «بی سلام» مشهور شد، آن بود که یا نظام به هر قیمت باید به ریاست جمهوری موسوی تن در دهد یا آشوبی را بپذیرد که دود آن در فضا قابل مشاهده است! این پروژه هنگامی کامل شد که عفت مرعشی همسر وی، در صبحگاه انتخابات دستور اغتشاشات خیابانی را صادر کرد و از برنامهریزی شده بودن آشوب، نشانی آشکار بر جای نهاد. حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی (زیارتی) تاریخ پژوه انقلاب اسلامی در نامهای به هاشمی رفسنجانی، ماجرا را چنین تحلیل کرد:
«پرسیدهاید: واقعاً با چه قیاسی این جمله را میگویید که اینکه هاشمی میگوید ۵۰ سال با آیتالله خامنهای رفیقم، از قدرت طلبی و خودخواهی منشأ میگیرد؟ به دنبال نامه سرگشاده جنابعالی به مقام معظم رهبری و اولتیماتومی که در آن نامه داده بودید، نیروهای انقلابی، حزباللهی، دلسوزان و وفاداران به نظام جمهوری اسلامی نگران و اندیشناک شدند که مبادا جنابعالی در اندیشه جدایی از رهبری و مخالفت با ایشان باشید. مطرح شدن شورای رهبری و زمزمه آن از سوی جنابعالی، این نگرانی را بیش از پیش قوت بخشید که جنابعالی نقشههایی در سر دارید. بسیاری از موضع گیریهای مردمی ضد شما نیز ریشه در این رفتار نامناسبتان داشت. در چنین شرایطی خرد و مصلحت اقتضا میکرد که جنابعالی پیروی خود را از مقام رهبری و لزوم اطاعت از ایشان با صراحت و بیپرده اعلام کنید و به نگرانیها پایان دهید، لیکن جنابعالی نه تنها این کار را نکردید، بلکه اعلام کردید من ۵۰ سال با آیتالله خامنهای رفیقم! و بدین گونه از روشن کردن موضع خود در برابر رهبری سر باز زدید. آیا مخاطب از این جمله شما این برداشت را نمیکند که به اصطلاح معروف در میان دعوا نرخ تعیین کردید و جایگاه خود را نشان دادید؟ و انگار با زبان بیزبانی خواستید بگویید که من نیز در سطح ایشان و در همان قد و قوارهام و میتوانم در همان جایگاه قرار بگیرم؟ شما این دیدگاه را که مقام معظم رهبری از دست نزدیکان، همراهان و کسانی مانند جنابعالی خون جگر میخورند، رد کرده و آن را توهم دانستهاید. امیدوارم چنین باشد و رهبر ملت که امروز از دست فتنهگرانی که خیز برداشتهاند تا ایران را به ویرانهای جغدنشین بدل کنند، خون جگر میخورند، دیگر از دست خودیها ننالند و همانند امام نگویند سعدی از دست دوستان فریاد! ادعا کردهاید که اینجانب در سخنرانی خود، خواسته یا انشاءالله ناخواسته توهینی نثار آیتالله خامنهای کردهام! و برای شوراندن ملت ایران ضد اینجانب، با لحنی تحریکآمیز آوردهاید: مطمئناً معتقدین حقیقی به اصل ولایت فقیه، سخنان سخیف... (به) رهبر انقلاب را هر چند در لوای تحلیل و تفسیر بر نمیتابند! چقدر این نظر و برداشت همسان است با آنچه در داستانها آمده است که حافظ شیرازی (ره) را به جرم سرودن این نیمبیت: وای اگر از پس امروز بود فردایی، منکر معاد دانستند و کافر خواندند! اینگونه حربههای زنگزده، از یادگارهای فرهنگ شاهنشاهی و نظامهای طاغوتی است که از اندیشه و فرهنگ برخی از ایرانیان ما هنوز زدوده نشده است. در دوران ستمشاهی چه بسیار کسانی در درگیری با یکدیگر، برای شکست حریف یکباره فریاد میزدند: به اعلیحضرت اهانت میکنی؟ و بدینگونه به اصطلاح معروف: حریف را اوت میکردند! برای من مایه تأسف است که جناب آقای هاشمی برای بازداشتن اینجانب از نقد و نظر خیرخواهانه، از چنین شیوه و شگرد زشت و زنندهای بهره بگیرد، این روش علاوه بر اینکه مفید نیست، دون شأن یک روحانی است....»
به خاطر بچههایت، با خود اینگونه رفتار نکن
اگر چه هاشمی رفسنجانی پیش از انتخابات ۸۸، عزم خود را جزم کرده بود که به هر قیمت دولت وقت را واژگون و کاندیدای مورد علاقه خویش را به پیروزی برساند، اما خانواده وی نیز در این پروژه، نقش مهمی بر عهده داشتند. پیش از این به سخن عفت مرعشی در این باره اشارت رفت، حال به خوانش تحلیل زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان، در ضمن سخنرانی وی در حرم امام خمینی میپردازیم:
«آقای هاشمی تو بارها آمدی، بعد از فتنه اخیر به رهبر خیانت کردی. در جلسات داخلی خود را مرید رهبر خواندی، اما در مشهد کینه خود را نشان دادی! گفتی اگر مردم ما را نخواهند، باید برویم. مردم تو را نمیخواهند و بارها با شعارهای خود نشان دادهاند که دیگر در قلوب مردم جایگاهی نداری. ما به تبعیت از رهبری، از شما دعوت میکنیم به اسلام و نظام برگرد. ما میخواهیم تو همان هاشمی پیرو ولایت و رهبری باشی. به خاطر بچههایت، با خود اینگونه رفتار نکن!...»
مرحوم حسینیان در مواردی دیگر نیز به نقش هاشمی رفسنجانی در القای مخدوش بودن انتخابات و نیز ایجاد التهاب در فضای جامعه اشارت برده است:
«در جریان فتنه ۸۸، هماهنگیها و رابطه تلفنی بین خارج و داخل، کاملاً مشخصکننده این بود که یک جریان جدی در کار است. به همین جهت رهبری دائماً اخطار میدادند که امریکاییها و خارجیها میخواهند سوء استفاده کنند. متأسفانه افرادی مثل آقای هاشمی رفسنجانی هم در این مسئله پیشگام شدند و به عنوان اینکه انتخابات باید آزاد باشد، با شعار انتخابات آزاد به میدان آمدند و کلید و جرقه این کار فتنه آمیز را زدند. شما اگر یادتان باشد تلویزیونهای بیبیسی و سیانان، استودیویی را در همین قیطریه زده بودند که کارگزاران جریان فتنه را از اینجا مدیریت کرده و افراد را میآوردند که مستقیم از همین داخل، فتنه روی آنتن برود و از خارج پشتیبانی و پخش کنند....»
سخن شما فقط دشمنان خدا و رسول را شاد کرد
پس از نگاشتن نامه بیسلام، سخنان هاشمی رفسنجانی در آخرین نماز جمعه خویش، دومین مرحله دمیدن بر کوره اغتشاشات قلمداد میشود. وی در آن خطبه با پذیرش تلویحی تقلب در انتخابات، خواهان گشوده شدن فضا بر فتنهگران و بازگشت آنان به عرصه سیاسی و مطبوعاتی شد. علاوه بر این، نفس حضور هاشمی در نماز جمعه، موجد اغتشاشاتی اطراف دانشگاه تهران شد که تا ساعتها ادامه یافت. در پی این رویداد آیتالله سیدعلی اکبر قرشی نماینده استان آذربایجان غربی در مجلس خبرگان رهبری، طی نامهای سرگشاده به خطیب جمعه تهران، خاطرنشان کرد:
«متأسفانه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری که موج مخالفت با انتخابات صحیح درگرفت و اغتشاشات خیابانی شروع گردید، این موج دامن شما را نیز گرفت و مرتب بر وسعت آن افزوده گردید. میتوانستید خود را کنار بکشید، اما نکشیدید و این مایه اندوه و غم ماها شد. آنگاه که مقام معظم رهبری در خطبههای نماز، آن دفاع جانانه را از شما کردند، من برای جنابعالی نامه نوشتم و در آن نامه عرض کردم: اول استخاره کردم این آیه آمد یثبتالله الذین آمنوا فی الحیاه الدنیا... عین استخاره را برای شما نوشتم و گفتم جناب آقای هاشمی، دفاع مقام معظم رهبری همه مشکلات را حل کرد، کافی است که شما اولاً از ایشان تشکر کنید و ثانیاً به مردم بگویید که حساب من از فرزندم یا فرزندانم جداست، همانطور که آیتالله خزعلی کردند، متأسفانه به نامهام عمل نشد. از آن طرف، رادیو و تلویزیون خبر داد این هفته نماز جمعه را آقای هاشمی خواهد خواند. من فکر کردم دیگر کار تمام است و جناب آقای هاشمی، گذشتهها را اصلاح کرده و جبران مافات خواهد فرمود ولی متأسفانه کار به عکس شد، گذشتهها اصلاح نشد که هیچ، حتی بر آنها افزوده شد! شما مراجعه به قانون را مایه حل مشکلات معرفی کردید و بلافاصله خواستار آزادی زندانیها شدید. آیا منظورتان آن بود کسانی که مسجد سوزاندهاند، کسانی که بنزین ریخته و ماشینها را آتش زدهاند، کسانی که با خود بمب حمل کرده و میخواستند میان مردم منفجر کنند که اطلاعات آنها را گرفت و کسانی که به قول شهردار تهران ۴۰ میلیارد تومان خسارت زدهاند و... آزاد شوند و قانون درباره آنها به کار گرفته نشود؟ دفاع شما از این اشخاص واقعاً از عجایب است! فرمودید: در مملکت بحران هست، بحران کجا بود؟ آیتالله یزدی در جواب نامه سرگشاده شما فرمودند: من در مملکت بحرانی نمیبینم. جناب آقای هاشمی، این سخن شما فقط دشمنان خدا و رسول را شاد کرد و با آب و تاب به همه جا مخابره کردند که برای نخستین بار یکی از ارشد مسئولان از وجود بحران خبر میدهد. فرمودید: احساسات عدهای جریحهدار شده باید ترمیم شود، این سخن نیز توجیه ندارد، شما یک آدم مقبول را که از نظر خدا و رسول اکرم مقبول باشد معرفی کنید که احساساتش جریحهدار شده باشد. یقیناً نمیتوانید و اگر منظورتان احساسات آنهایی است که طبل ابطال را به صدا درآوردند یا آنهایی که محارب با خدا و رسول و مصداق و یسعون فی الارض فسادند، بگذار هزار بار احساسات آنها جریحهدار شود. در خاتمه من از خداوند مقلبالقلوب خواستارم به شما آن توفیق را عطا فرماید، آن همه سوابق درخشان را به ثمن بخس نفروشید....»
کلام آخر
این نوشتار میتواند تا صفحات متعدد ادامه یابد. غرض آن بود که به قبیلهای سیاسی یادآور شویم که جامعه حافظه تاریخی خویش را از دست نداده و نقش مخرب مرشد آنان در توسعه فتنه ۸۸ را از یاد نبرده است. بنابراین طنز فرو نشاندن التهابات اجتماعی از سوی هاشمی رفسنجانی، نمیتواند کسی را متقاعد کند.
تبادل نظر